چتری با پروانه‌های سفید

درباره کتاب

قصه ای به ظاهر ساده که نشان می دهد چگونه کمک کردن به یک نفر می تواند همچون زنجیره ای حال خوش را به دیگران منتقل کند و اینکه حتی کوچک ترین و یا ضعیف ترین آدم ها هم می توانند باعث اتفاقاتی خوب و مثبت شوند، اتفاقاتی که تنها از مهربانی شان سرچشمه می گیرد.

خلاصه ای از کتاب

شخصیت‌های کتاب تصویری «چتری با پروانه‌های سفید» هر کدام یک گره ای در کارشان خورده است. تا تحویل سال نو چیزی نمانده و مریم و برادرش کلی گل روی دست‌شان مانده و باید زودتر برگردند خانه. آتوسا چند خیابان آن‌طرف‌تر پشت در مانده و خانم خیاط که گوشش کمی فقط کمی سنگین است صدای در را نمی‌شنود تا لباس آتوسا را بدهد. اردلان توی آرایشگاه نشسته و دل تو دلش نیست تا زودتر نوبتش شود و برود خانه. ما همیشه امیدوارم که گره‌ها زود باز شوند؛ برای خودمان؛ برای عزیزان‌مان، برای دیگران. از ته دل آرزو می‌کنیم، گاهی دست به دعا می‌بریم و گره که بزرگ‌تر باشد انتظار معجزه داریم. گره‌های داستان کتاب «چتری با پروانه‌های سفید» شاید خیلی بزرگ به نظر نمی‌رسند اما برای شخصیت‌های قصه بزرگ‌اند، غمگین‌شان کرده و حتی اشک‌شان را درآورده. آن‌ها شاید حواس‌شان به پروانه‌هایی زردی نیست که دور و برشان و در شهر می‌چرخند. شاید تا حالا به چتری که زرد است و زیر باران روی سرشان ‌گرفته‌اند خوب نگاه نکرده‌اند. چتر زردشان پروانه‌های سفید دارد و یا پروانه‌های زردش پریده‌ و رفته‌اند؟ جادو و اعجازی در این چتر و پروانه‌هایش است؟ چتر برای کدام یک از شخصیت‌های داستان است؟ او هم خودش مشکلی دارد؟ بی‌شک توجه به جزییات و ظرایف تصاویر غزاله‌ بیگدلو که علاوه بر روایت تصویری داستان، نانوشته‌های قصه‌ را نیز به خوبی در خود جای داده، به ما در یافتن پاسخ‌ و فکر اصلی داستان درخشان فرهاد حسن‌زاده کمک می‌کنند.

نوع کتاب
ای میهن من ایران
امپراتور کوتوله ی سرزمین لی لی پوت
آرزوی سوم